یه وقتایی دلم میخواد به حال زن های اطرافم زجه بزنم. زن هایی که نمیدونن یا نمیخوان بدونن که باارزشن .

دختر بیست و چند ساله ایی که از دوست پسرش! کتک میخوره و وقتی بهش میگم چرا تحمل میکنی؟ میگه دوستش دارم.

میگم این دوست داشتن نیست. میگه تو تجربه اش نکردی، نمیفهمی! 

یا دختری که نامزدش جلوی چشمش با زن دیگه ای رابطه ج داره و دختر خودشو زده به نفهمی که مست بود ،نفهمید ،پیش اومد.(به نظر من این میشه دو تا گناه نابخشودنی.مست بودن و خیانت)

نمیفهمم.

.این مدل دوست داشتن رو نمیفهمم .این مدل متاهل شدن و بودن یکی توی زندگی رو نمیفهمم.تزریق ژل ،بوتاکس ،تتو و عملای لاغری رو نمیفهمم.من اینجور تغییر کردن فقط برای خوش آمد کس دیگه ایی رو نمیفهمم.فقط میفهمم، کسی که میاد توی زندگی من باید بهم احترام بزاره ،به خودم، علایقم و سلیقه ام .

من هم متقابلا به او احترام خواهم گذاشت.میفهمم که اگر تغییر میکنم برای خوشحالی خودمه و با رضایت خودم.قرار نیست چیزی باشم(چیزی باشه) که نیستم(که نیست) قراره خودمون باشیم ،قراره کنار هم بزرگ بشیم.قراره بال باشیم برای پرواز نه زنجیر برای سقوط.

گاهی دلم میخواد برای زن های سرزمینم زجه بزنم زن هایی که نمیدونن چقدر با ارزش و قابل احترامن .در عوض هر چیزی رو تحمل میکنن فقط به خاطر اینکه نمیدونن و نمیخوان بدونن.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها